سه‌شنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۸ - ۱۹:۰۵
۰ نفر

دوچرخه: شعر شاعران نوجوان

دور و دراز

میان شالیزارها می‌دوم
کشاورزها با چهره‌های خندان
دست تکان می‌دهند برایم
دست‌های خورشید را می‌گیرم و
تاب می‌خورم
در کنار خانه‌ای روستایی
دخترک کولی
اردک‌ها را دنبال می‌کند
و دمپایی‌های تابه‌تایش را
به من نشان می‌دهد
*
زنگ ریاضی است اما
خیالم
به سفرهای دور و دراز می‌رود!

                     مهتاب قبادی از کرج

دریا

چهره‌اش موج برمی‌دارد
روزی هزار بار پیر می‌شود
دریا

                     بهاره ایمانی راد از اراک

عکس : سپیده خضری،اهواز

خوشبختی


دفتری مقابلم
نسیم شامگاهی
من خوشبختم!

علی غنمی جابر از اردبیل

راز

لا به لای
 لقمه های شام
قورت می دهم
بغض سنگین
                 گلویم را
مبادا بفهمند!

                     سحر صادقی، از تهران

تولد

کرۀ خاکی، کیکی بزرگ
و درختان و برگ‌هایشان
شمع‌های روشن
و ماهی‌ها
مهمانانی رنگارنگ

                     فرزانه جعفری، خبرنگار افتخاری از تهران

تصویرگری: مهرنازمشرفی، قائمشهر

دیگر سکوت


سنگ صابر من!
دیگر لب به شکوه نمی‌گشایم
گوش‌های صبور هم
دلی دارند
بس است نالیدن
از دهان همیشه بازِ من
که گودالِ بی‌نهایتِ درد است!
دیگر هیچ نمی‌گویم
چون تو که همیشه
پیشانی‌ات بر مُهر سکوت
و لبانت
قسم‌خورده به خاموشی است!

                     مریم عرفانیان، از تهران

وجه مشترک

از آسمان‌خراش‌ها
از درختان
از رهگذران شاد
یا غمگین
از من
از او
قطره‌
قطره
می‌چکد و جاری می‌شود
در خیابان
سایه!

                     پریسا شکوهی مجد از تهران

تصویرگری : الهه صابر، تهران

از کاه کوه می‌سازم

همان‌طور که خدا آفرید
از خاک
- که بستری پر از سنگ بود -
انسان پر رمز و راز را،
من نیز تمام کوه‌هایم را
از تمامی کاه‌های زیر پا له‌شده
ساخته‌ام

                     حانیه جانباز، از تهران

کد خبر 84433

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز